بزاريد وقتي زني پيش شوي

شاعر : سعدي

که ديگر مخر نان ز بقال کويبزاريد وقتي زني پيش شوي
که اين جو فروش است گندم نمايبه بازار گندم فروشان گراي
به يک هفته رويش نديده‌ست کسنه از مشتري کز ز حام مگس
به زن گفت کاي روشنايي، بسازبه دلداري آن مرد صاحب نياز
نه مردي بود نفع از او وا گرفتبه اميد ما کلبه اين جا گرفت
چو استاده‌اي دست افتاده‌گيرره نيکمردان آزاده گير
خريدار دکان بي رونقندببخشاي کانان که مرد حقند
کرم پيشه‌ي شاه مردان علي استجوانمرد اگر راست خواهي ولي است